جهانى شدن و مقايسهى آن با حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
جهانى شدن و مقايسهى آن با حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
جهانى شدن و مقايسهى آن با حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
نويسنده: حجة الاسلام والمسلمين دكتر حبيب الله طاهرى
دربارهى آيندهى بشر . ديدگاههاى مختلف وجود دارد . برخى مىگويند: «فساد و شر و بدبختى، لازمهى جدا نشدنى حيات بشرى است و به خاطر پيشرفتسريع و حيرتآور فنآورى و صنعت و انباشتسلاحهاى مخرب و ويرانكننده و سلاحهاى كشتار جمعى، بشر، به مرحلهاى رسيده كه گور خود را با دستخود كنده و با نابودى كامل، بيش از يك گام فاصله ندارد . بنابراين، آيندهى بشر، بسيار تاريك و خطرناك است .» .
گروهى ديگر آيندىبشر را روشن مىببيند . انديشهى پيروزى نهايى و تشكيل مدينهى فاضله و حكومت واحد جهانى بر اساسى قسط و عدل، آرزوى ديرينهى ملتها و فرهنگها است تا جايى كه هر يك از طرفداران اديان الهى مىگويند، آيندهى جهان، از آن ما است و هر مذهب و ملتى، خود را پيروز نهايى مىداند و مصلح كل و سامانبخش زندگى بشر را از خود مىداند .
در اسلام، بويژه در مكتب تشيع، توجه به آينده و تشكيل حكومت واحد جهانى بر اساسى قسط و عدل تحت رهبرى امام معصوم، جايگاه خاصى دارد . در اين رابطه، سخنان بسيارى از رسول گرامى اسلامى ( صلىالله عليهو آلهوسلم) و ائمه اطهار ( عليهمالسلام) صادر شده است .
اين مسئله، در تاريخ اسلام، به نام «مهدويت» مطرح شده است و انتظار فرج، با زندگى آنان عجين گشته است و آنان دائم، در انتظار روزى نشستهاند كه آن رجل الهى و مصلح كل، يعنى حضرت حجتبن الحسن امام محمد مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) ظاهر گشته و آن حكومت واحد عدل جهانى را تشكيل دهد تا بشر به آرزوى ديرينهى خود برسد و زندگى سعادتمند و فارغ از هر نوع ظلم و ستم و دغدغهى خاطر را ببيند .
2 - قرن بيستم، در تاريخ حيات بشر، قرنى ويژه و داراى امتيازات منحصر به فرد در ميان اعصار و قرون گذشته استبشر، در اين قرن، با ابتكار و به كارگيرى نبوغ و با تكميل اختراعات و اكتشاقات خويش در زمينهى معادن و صنعت و با ساخت ماشينآلات و خصوصا استفاده از اتم، توانست صفحات عظيمى از حيرت و شگفتى را بر پهناى گيتى بر جاى گذارد، و با تسلط خويش بر بخش عظيمى از كرهى خاكى و محيط زيست، آن راتسخير كند . در اين قرن، بشر براى نخستين بار، با سفر به كرهى ماه و ساير سيارات، سير در آسمانها را شروع كرد تا به اسرار آسمانها پى ببرد در اين قرن، بهرهگيرى از رايانه، وارد زندگى بشر شد و امروزه، در تمام زمينههاى زندگى، اعم از صنعتى، كشاورزى، بهداشتى، تجارى، علمى، فرهنگى، بدون بهرهگيرى از رايانه، ادامهى مسير، ميسر نيست .
به هر حال، روند تحولات در قرن بيستم، در دههى هزار و نهصد و هفتاد ميلادى، وارد مرحلهى جديدى شد و در اواسط دههى هزار و نهصد و هشتاد، تقريبا، در تمامى زمينهها، نشان خود را بر جاى گذاشت . در دههى هشتاد ميلادى، براى رجوع به اين دگرگوينها، مفاهيمى مانند جامعهى فراصنعتى و فرا مدرن (پست مدرن) به كار مىرفت، اما در دههى نود ميلادى مفهوم «جهانىشدن» رايج گرديد و مفهوم مسلط دوران معاصر شد، به گونهاى كه امروز، همه چيز با رجوع به اين مفهوم، مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مىگيرد .
در ظاهر، امر جهانى شدن، يعنى ره سپردن تمامى جوامع به سوى جهانى وحدت يافته كه در آن، همه چيز در سطح جهانى مطرح و نگرفته مىشود . جهانى شدن در هر زمينه، ديگر مرز جغرافيايى نمىشناسد . جهانى شدن در زمينهى اقتصادى، در هر كشورى اتفاق بيفتد، بر اقتصاد ديگران تاثير مىگذارد .
با جهانى شدن، بعد سرمايه نيز مرز ندارد . سرمايه، از يك طرف و اطلاعات در طرف ديگر، بدون مرز، مثل باد مىچرخد و به سرعت جابهجا مىشود . اينترنت و شبكههاى ماهوارهاى و خبرى، ارتباطات مستمر و همزمان را بين مردم دنيا برقرار مىكنند و دنيا به صورت دهكدهى جهانى در آمده است . (1)
امروزه، برخى اين نتيجه رسيدهاند كه سعادت و خوشبختى و زندگى فارغ از هر دغدغه، تنها در صورتى است كه همه چيز جهانى باشد و تحتحكومت واحد جهانى اداره شود و لذا تمام همتخود را بر اين گذاشتهاند كه همه چيز را جهانى سازند: اقتصاد جهانى; تجارت جهانى; فرهنگ جهانى; سياست جهانى; دهكده جهانى . بنابراين جهانى شدن، امرى حتمى و محقق يافته و يا در حال تحقق است پس بايد همه خود را با آن وفق دهند .
3 - جهانى شدن در ابعاد گوناگون خود (اقتصاد، فرهنگ، سياست، مذهب) مباحث مختلفى را مىطلبد و اين طور هم نيست كه به راحتى بتوان اقتصاد، فرهنگ، سياست، مذهبهاى مختلف را به صورت واحد جهانى درآورد و يك شبه همهى مرزها را در هم كوبيد . جهانى شدن، با چالشهاى زيادى رو به رو است (بحثهاى زيادى را مىطلبد). ما، در اين مقاله، تنها مىخواهم ببينيم «جهانى شدن با دين و مذهب، چه تناسبى دارد؟ آيا در اينجا نيز با چالشها روبرو استيا نه، همسو و همگوناند؟» .
جهاين شدن در رابطهى با مذهب و دين نيز مباحثبسيارى را مىطلبد، مانند: آثار و پيامدهاى جهانى شدن بر حيات دينى; آيندهى اديان در فرايند جهانى شدن; جهانى شدن و پويايى انتظرات از دين; جهانى شدن و حكومتهاى دينى; جهانى شدن و قلمروهاى دين; جهانى شدن و گفتوگوى اديان; بنيادگرايى و جنبشهاى ضد جهانىسازى; دينهاى محدود و دينهاى جهانى; حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) در مقايسه با جهانى شدن» است . ما مىخواهيم ببينيم «آيا جهانىشدن، همان حكومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) استيا غير آن؟ آيا جهانى شدن، مقدمهاى براى آن حكومت واحد استيا اساسا ربطى با آن ندارد؟ آيا با جهانىسازى و سرانجام جهانىشدن، ما را از تشكيل حكومت واحد جهانى حضتر مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) بىنياز مىكند و يا اين كه نياز بشر به آن حكومت عدل جهانى، به جاى خود محفوظ است؟ جهانىشدن با آن حكومت عدل جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) چه وجه اشتراك و چه امتيازاتى دارد؟
براى پاسخ به اين پرسشهاى، نخستبايد جهانىشدن و حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) و سپس به مقايسه و سنجش آن دو با هم بپردازيم . بنابراين، مطالب اصلى مقاله، تحت عناوين ذيل مورد بررسى قرار مىگيرد:
1 . جهانى شدن;
2 . حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) ;
3 . مقايسه و بررسى وجه اشتراك و تمايز آن دو .
برخى، پا را فراتر گذاشتهاند، از حكومت واحد جهانى و پول واحد در سراسر جهان ياد مىكنند . (3)
به نظر گروهى ديگر، جهانى شدن، در حقيقت، فراتر از پديدهى كلاسيك «دولت - ملت» است . به اين معنا كه با توجه به رخدادهاى عظيم ارتباطى ورود بازيگران جديد به عرصهى بينالمللى، نفش «دولت - ملت» تا حدود زيادى كمرنگ شده است . در اين معناى از جهانىشدن، دولتها، ديگر تصميم گيرندگان اصلى در رويدادها نيستند و قدرت، در سياست جهانى، از دولتهاى محصور در مرزها به دولتهايى منتقل مىشود كه قادر به تكاپو در جهاناند .
گروهى نيز جهانى شدن را به عنوان گسترش روند رو به توسعهى تجارت جهانى دانستهاند كه اكنون بازيگرانى از جنوب نيز به آن پيوستهاند .
كاربرد اصطلاح «جهانى شدن» به دو كتابى بر مىگردد كه در سال هزار و نهصد و هفتاد ميلادى انتشار يافت . كتاب نخست «جنگ و صلح در دهكدهى جهانى» تاليف مارشال مك لوهان و كتاب دوم، نوشته برژينسكى، مسئول سابق شوراى امنيت ملى آمريكا در دوران رياست جمهورى ريگان بود . مباحث كتاب نخست، بر نقش پيشرفت وسائل ارتباطى در تبديل دنيا به دهكدهى واحد جهانى متمركز بود . در حال كه بحث اصلى كتاب دوم، دربارهى نقشى بود كه آمريكا مىبايستبراى رهبرى جهان و ارائهى نمونهى جامع مدرنسيم به عهده مىگرفت . (4)
در عمل، بيشتر توافقهاى سياسى و اقتصادى كه پس از دو جنگ جهانى خسارت بار، بين مجموع كشورهاى جهان انجام گرفته و به نوعى، زمينهساز همزيستى و همكارى بينالمللى شده است، طلايهدار تحولى بوده كه «جهانىشدن» ناميده مىشود .
اين پديده، روندى از ديگرگونى را به نمايش مىگذارد كه از مرزهاى سياست و اقتصاد فراتر مىرود و دانش، فرهنگ و شيوهى زندگى را نيز در بر مىگيرد . از اين جهت، جهانى شدن، چند بعدى است و قابل تسرى به مشكلهاى گوناگون عمل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى، فرهنگى، نظامى، فنآورى، محيط زيست، . . . است .
بعضى از صاحبنظران، ويژگىهاى پنجگانهى زير را براى جهانى شدن مطرح كردهاند:
1 - گسترش كمپانىهاى چند مليتى; اهميتشركتها در نظام جهانى، بيش از اهميت دولتها است . به عبارت ديگر، دولتهاى ملى، جاى خود را به كمپانىهاى بزرگ چند مليتى دادهاند و كشورهاى مختلف جهان با كمپانىهاى بزرگ خود مشخص مىشوند .
2 - پيوستگى بازارهاى مالى و بورس جهانى; اين پيوستگى، آن قدر سريع است كه در سالهاى اخير، روزانه، ميلياردها دلار در بازارهاى جهانى رد و بدل مىشود .
3 - گسترش ارتباطات ماهوارهاى و شبكهاى و به دنبال آن گسترش داد و ستدهاى فرهنگى در سطح جهان; گروهى، جهانىشدن را از كانال ارتباطات و داد ستدهاى فرهنگى مىنگرند .
4 - گسترش شبكه حمل و نقل بينالمللى و كاهش شديد هزينههاى مربوط; اين امر، فرايند جهانى شدن را تسهيل كرده است و موجب شده است كه دنيا به رسميت ادغام و وحدت حركت كند .
5 - تقسيم كار گسترده، بر اساس مباحث اقتصاددانان و جامعه شناسان، اقتصاد، وقتى شكوفا و بزرگ و پيچيده مىشود كه تقسيم كار اجتماعى، در آن گستردهتر مىشود، و به همين نسبت، دنيا هم وارد تقسيم كار گستردهاى شده است . (5)
هر چند كه جهانىشدن، پديدهاى صرفا اقتصادى نيست، لكن اقتصاد، با اهميتترين بعد آن است; زيرا، در نظام سرمايهدارى كه سوداى رهبرى جهان كنونى را در سر دارد، سياست و فرهنگ - كه دو محور اصلى ديگر جهانىشدن است - تا حد زيادى تحت تاثير سياستگذارى اقتصادى قرار دارد . لذا سازمانهاى بينالمللى، عمدتا، در محور اقتصاد تنظيم شدهاند . سازمانهاى اقتصادى بينالمللى و اتحاديههاى اقتصادى منطقهاى، نظير «آ . سه . آن» ، «نفتا» ، «اكو» ، ادغام بازارهاى مالى، اتحاد پولى كشورهاى اروپايى، ادغام بانكهاى بزرگ جهان، تاسيس سازمان تجارت جهانى، آزادسازى تبادل كالا و نقل و انتقال سرمايه بين كشورها، ادغام شركتهاى توليدى بزرگ، از اين قبيلاند .
ثانيا، هر كسى در مقام تعريف، بعدى از ابعاد آن را بازگو مىكند . اغلب، به بعد اقتصادى آن توجه كردهاند . به هر حال به برخى از تعاريف اشاره مىكنيم:
1 - جهانى شدن، فرايندى است اجتماعى كه در آن، قيد و بندهاى جغرافيايى كه بر روابط اجتماعى و فرهنگى سايه افكنده است، از بين مىرود و مردم به طور فزاينده، از كاهش اين قيد و بندها آگاه مىشوند . (6)
2 - «كاستل» با اشاره به عصر اطلاعات، جهانىشدن را ظهور نوعى جامعهى شبكهاى مىداند كه در ادامهى حركتسرمايهدارى، پهنهى اقتصاد و جامعه و فرهنگ را در بر مىگيرد .
3 - «جام تام لينسون» جهانىشدن را فرايند توسعهى سريع پيوندهاى پيچيده ميان جوامع و فرهنگها و نهادها و افراد در سراسر جهان معرفى مىكند .
4 - «هاروى» اين فرايند را در بردارندهى دو مفهوم فشردگى زمان و مكان و كاهش فاصلهها تلقى مىكند . در واقع، طبق اين نظر، فشردگى زمان و مكان، مهمترين ويژگى جهانىشدن است; يعنى، فاصله كم مىشود و يا از بين مىرود، و زمان لازم براى پيمودن فاصلهها كاهش مىيابد و جهان بيش از پيش كوچكتر به نظر مىرسد و انسانهها و جوامع، به طريقى به هم نزديكتر مىشوند . پس چهانى شدن، فرايندى است كه روابط اجتماعى را بسط مىدهد و در سه حوزهى اقتصاد و فرهنگو سياست، صادق است و بستر جريان اين روابط را از متن محلى به متن جهانى تغيير مىدهد . (7)
البته، اين حركت، در قرون اخير، سرعتبيشتر به خود گرفته است و ديگر به صورت گذشته، كند حركت نمىكند; زيرا، با در اختيار گرفتن ابزارى مثل بخار و اختراع ماشين و وسائل ارتباط جمعى و دريايى و زمينى و هوايى و توسعهى راهها، به تدريج، كشورها، تبديل به منطقهها و حكومتهاى منطقهاى مىشوند، و چون اين جهانىشدن، در ابعاد مختلف اقتصادى و فرهنگى و سياسى، شكل مىگيرد، قهرا، بلوكها درست مىشود و معلوم است وقتى ارتباطات بشر با ماهواره و اينترنت انجام گيرد، ركتبه سوى جهانى شدن، با سرعت و شتاب بيشترى انجام خواهد گرفت .
آنانى كه به اين نحو، به سابقهى تاريخى جهانى شدن معتقدند، مىگويند، جهانىشدن، فرايندى است كه از ابتداى تارخى بشر وجود داشته و از همان زمان تاثيرات آن رو به فزونى بوده است، اما اخيرا، يك شتاب ناگهانى در آن پديدار شده است . (8)
در مقابل اين نظريه، بعضىها، مىگويند: جهانى شدن، بانوگرايى و توسعهى سرمايهدارى همزمان بوده است، اما اخيرا، در آن، شتاب ناگهانى به وجود آمده است .
بعضى را نيز عقيده بر اين است كه جهانى شدن، فرايند متاخر است كه با ساير فرايندهاى اجتماعى، نظرير فرا صنعتىشدن، فرانوگرايى يا شالودهشكنى سرمايهدارى همراه است . (9)
به نظر مىرسد كه حق، با نظر اول است . گرچه جهش و شتاب آن، همزمان به سرمايهدارى و پيداش وسائل ارتباط جمعى است . جهانى شدن، به طور نامنظم، از طريق توسعهى امپراطورىهاى مختلف قديمى و غارت و تاراج و تجارت دريايى و نيز گسترش آرمانهاى مذهبى، تحول يافته است . جهانى شدن به شيوهاى كه امروز شايد آن هستيم، از قرن پانزده و شانزده، يعنى آغاز عصر جديد، شروع شد . در اروپاى قرون وسطى، حركت جهانىشدن، بسيار كند بوده است و پس از انقلاب صنعتى است كه اين موضوع، شدت پيدا كرده است .
اينان، براى صحت مدعاى خود، دليلهايى دارند كه به آنها اشاره مىشود:
1 - از آغاز دههى هشتاد ميلادى، تعداد قابل توجهى از كشورها، به آن ملحق شده و يا به طور مستقيم از طريق اقتصاد بازار آزاد، از آثار آن بهرهمند شدهاند . براى مثال، گستردهى جهانى نظام سرمايهدارى، از بيست درصد سكنهى دنيا در دهه هفتاد ميلادى به ميزان نود درصد در دههى نود ميلادى رسيده است و اين اتفاق، حاكى از جذب بيشتر مردم در اقتصاد سرمايهدارى جهانى است .
2 - در شرايط كنونى، ميزان تجارت جهانى، بيشتر از دهههاى قبل است . كاهش قابل توجه در قيمت مسافرتهاى هوايى و دريايى به گسترش بيش از پيش مرزهاى تجارت جهانى منجر شده است . در اين چهارچوب . نه تنها ميزان تجرات جهانى، افزايش بىسابقه يافته است، بلكه شكل آن نيز دچار دگرديسى كامل شده است .
3 - بازارهاى مالى جهانى، رشد كرده است، اين رشد . از دههى هفتاد ميلادى، با سودآورى قابل توجه بازارهاى مالى ساحلى و گردش وسيع جريان پولى خارج از حوزهى اقتدار ملى، همراه شده است .
4 - تحرك جهانى به تحرك جمعيت كمك كرده است . پناهندگان بىشمارى به عنوان نيروى كار مهاجر قابل توجه، در جهان پراكنده شدهاند .
5 - هر چند شركتهاى چند مليتى تا دههى هفتاد ميلاد، شكلى مطلق و متصلب داشتند، اما در حال حاضر، شيوه و شكل جديدى از مؤسسههاى جهانى پيدا شدهاند كه بالبسط تجارت در سرتاسر دنيا، تحقيقات وسيعى در زمينهى توسعهى توليد در مناطق مختلف را با پذيرش سهامداران از سرتاسر جهان ممكن كردهاند .
6 - جهانى شدن، فرايندى از يك توسعهى اجتماعى است كه به تشديد خود آگاهى جهانى منجر مىشود .
7 - روند رو به رشد همبستگى اقتصادى، در آينده، منجر به وابستگىهاى اجتماعى خواهد شد .
8 - با توجه به رشد پيچيده و روز به روز ارتباطات، خود آگاهى جهانى، شدت پيدا مىكند بنابراين، نبايستى رشد شبكههاى ارتباطى جهان گستر، مثل كابلهاى تلويزيونى و شبكههاى آمارى را انكار كرد و اهميت آن را ناديده گرفت . (10)
9 - باز شدن اقتصادها و فرهنگهاى ملى در ابعاد داخلى و خارجى، رشد منطقهگرايى در پى تهديد بازار ملى كشورها، ايجاد محيطى كاملا رقابتى، تحريك احساسات ملى و محلى، رونق پيدا كردن برخى شهرها و واحدها منطقهاى به عنوان مراكز اقتصادى جهان، افزايش بهرهورى، بهبود شرايط زندگى براى عموم مردم، به طور كلى، و براى عدهاى بيش از ديگران، انتقال فنآورى به كشورهاى در حال توسعه و . . . از ديگر دليلهاى اينان است .
جهانى شدن فرهنگى، يعنى سيطرهى فرهنگ غربى بر ديگر فرهنگها، و اين، يعنى اوج سيرهى استعمارى .
به هر حال، در جمعبندى نهايى، آثار منفى جهانىشدن را مىتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1 - بحران دولت ملى كه منظور از آن، مسلط نبودن دولتبر منابع درامد خود و دستبرداشتن دولت از نقشهاى اقتصادى و اجتماعى خويش است . در نتيجه، جهانى شدن اقتصاد حاصل مىشود و شركتهاى چند مليتى، به نيابت از دولت ملى، به آن نقشها مىپردازند .
2 - بحرانهاى مالى كه كشورهاى گوناگون جهان، به خاطر وحدت بازار مالى و معاملات جهانى بورس دچار آن مىشوند، از ديگر آثار منفى است اولين آنها بحران ملى مكزيك در سال نود و چهار ميلادى و آخرين مورد آن، بحران مالى در كشورهاى جنوب شرق آسيا بود . اين بحرانها، تا اين تاريخ ادامه دارد
3 - پيامدهاى اجتماعى ناشى از اصلاحات ساختار اقتصادى مورد نظر مؤسسات بينالمللى، از جمله صندوق بينالمللى پول و بانك جهانى مانند گسترش بيكارى، گسترش فقر، پائين آمدن دستمزدها .
4 - تسلط فرهنگ غربى بر ديگر فرهنگها به شكل تلاش براى مسخ كردن هويت فرهنگى ملتهاى ديگر و مطرح كردن فرهنگ غربى (با جنبههاى مثبت و منفى آن) به عنوان جايگزين .
5 - موافقتنامههايى كه كشورهاى پيشرفته مطرح كردهاند كه مهمترين آنها، موافقتنامهى آزادى سرمايهگذارى است . اين موافقتنامه، به سرمايهگذارى خارجى در نقاط مختلف جهان آزادى مىبخشد، و معناى آن، تسلط كشورهاى پيشرفته بر ثروتهاى كشورهاى در حال رشد است; چون، اين كشورها، از لحاظ اقتصادى و مالى و فنآورى، هموزن و همپايه نيستند . (11)
6 - جهانى شدن، سبب كاهش اهميت كالاهاى اوليه (مواد اوليه) مىشود .
7 - جهانى شدن، به افزايش فاصله و نابرابر ميان ملتها و مناطق گرايش دارد . از اين رو به عنوان يك ساختار در دست قدرتمندان اقتصادى، آنان را قدرتمندتر و فقرا را فقيرتر مىكند .
8 - جهانىشدن، سبب به مخاطره افتادن محيط زيست مىشود .
آمريكا و قدرتهاى بزرگ ديگر، با دارا بودن توانايىهاى سياسى و اقتصادى و نظامى، در عمل، رهبرى جهانىسازى را به دست گرفتهاند و سوار بر اين جريان طبيعى جهانى شدن، مىخواهند آن را به سود خود عملى سازند . به تعبير ديگر، دارند از اين جريان طبيعى جهانى شدن، سوء استفاده مىكنند . به خاطر همين سوء استفادهها است كه در پارهى جهانىشدن، پرسشهاى بسيارى مطرح مىشود: «آيا جهانىشدن، يك پديدهى طبيعى است كه در اثر پيشرفت علم فنآورى به وجود آمده يا پديدهاى طراحى شده از سوى سرمايهدارى و سرمايهداران است؟ آيا همهى كشورها، ناگزيرند به اين جريان پيوندند يا راهى براى گريز وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پيوستن به آن، به نفع كشورهاى در حال توسعه استيان نه؟ آيا جهانىشدن يا جهانىسازى، با آموزههاى اسلام سازگار استيا ناسازگار؟» .
با دقت در ساز كارهاى جهانىشدن و جهانىسازى، روشن مىشود كه جهانىشدن، امرى طبيعى است و پيوستن به آن، مانعى ندارد، بلكه به نفع همهى كشورها است، ولى آنچه امروزه در جهان مشاهده مىشود، جهانى سازى است كه همراه با بىعدالتى و تجاوز و تحميل اقتصاد و فرهنگ و سياستخاص بر جهان است . آنچه صاحبنظران را وادار به مخالفت مىكند و مردم را عليه آن به تظاهرات وا مىدارد، جهاين كردن است نه جهانىشدن .
يك شيعه، هيچ گاه از آيندهى خود نگران نيست، چنانكه اكثر متدينان به اديان نيز نگران نيستند و آيندهى بشر را تحت لواى مصلح كل، روشن مىبينند، ولى آموزههاى شيعى اين امتياز را دارد كه از روشنى و وضوح فراوان برخوردار است .
با دقت در دعوت و آموزههاى اسلام، معلوم مىگردد كه هدفاش متحد كردن ملتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بىاثر و برقرار كردن كلمهى واحد و همكارى و ارتباطى است كه ريشه و پايه آن، كلمهى توحيد و ايمان و عقيده به آن است .
اسلام مىخواهد تمام اختلافات و جدايىها را كه به نامهاى گوناگون پديد آمده، با عقيدهى توحيد از ميان بردارد . اختلافات نژادى، طبقاتى، ملى، وطنى، جغرافيايى، مسلكى، حزبى، زبانى، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتى بايد اختلافاتدينى هم، كنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: «قل تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبنيكم . . .» (12) اسلام، براى بشر، رسيدن به چنين روزى را پيشبينى كرده و در حدودى كه وظيفهى تشريع است، مقدمات آن را نيز فراهم ساخته و عملى شدن آن را موكول به آماده شدن زمينهى كامل آن كرده است .
همانطور كه در مطلب پيشين (جهانى شدن) اشاره شد، جريان اوضاع جهانى و پيشرفتهايى كه نصيب بشر در امور مادى و صناعى شده است و روابط نزديكى كه به واسطهى وسائل ارتباط كنونى با هم پيدا كردهاند، همه را به يك اتحاد واقعى و همكارى صميمانهى روحانى و برادرى حقيقى بيشتر محتاج كرده است . هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيشتر احساس مىكنيم; يعنى، آن دهكدهى جهانى كه دانشمندان غربى در قرن بيستم احتمال آن را دادهاند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تاكيد فراوان و قطعيت و حيميت، آن را خبر داده و حتى كيفيت وقوع آن و نحوهى حكومت در آن دهكدهى جهانى و رهبرى آن نظام را به طور وضوح و آشكارا، معين كرده است و خبر داده كه دين حاكم در آن حكومت جهانى، اسلام، و پيروزى از آن مستضعفان و صالحان و غلبهى ايمان بر كفر است و حاكم آن حكومت، شخصى از تبار ابراهيم و بنيره محمد ( صلىالله عليهو آلهوسلم) و فرزند زهرا و على (سلام الله عليهم) است و نام او، «محمد» و كنيهى او «ابوالقاسم» و لقب او، «قائم» است .
اينك به برخى از آيات و روايات اين مضوع و اين كه «روزى خواهد آمد كه دين غالب در روى كرهى زمين، دين اسلام است» و «پيروزى از آن مستضعفان است» و «صالحان وارث زميناند» و «در همهى جاى كره زمين، عدل حاك خواهد شد» و «اين كه همهى دينها در عصر ظهور حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) خواهد بود» ، اشاره مىكنيم و تفصيل آن را به كتب مفصل وا مىگذاريم .
«ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (13) ; در زبور داوود نوشتهايم كه صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد .
در تفسير مجمع البيان طبرسى، ذيل اين آيه، از امام باقر ( عليهالسلام) نقل شده كه آن حضرت فرمود: «وهم اصحاب المهدي في آخرالزمان; آنان، همان ياران حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) در آخرالزماناند» .
«وعد الله الذين آمنو فيكم وعملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا . . .» (14)
در اين آيهى شريف، سه وعدهى صريح به مؤمنان وارسته و داراى عمل صالح داده شد است:
1 - استخلاف در زمين; يعنى، حكومت، در كل كرهى زمين . به عنوان نمايندگى خدا كه حكومتحق و عدالت است .
2 - تمكين دين; يعنى، نفوذ معنوى و حكومت قوانين الهى بر تمام پهنهى زمين .
3 - تبديل خوف به امنيت; يعنى، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى و جايگزاين شدن امنيت كامل و آرامش در همهى روى زمين .
در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زنى العابدين ( عليهالسلام) نقل شده كره فرمود: «هم - والله! - شيعتنا اهل البيتيفعل الله ذالك بهم على يدى رجل منا وهو مهدى هذه الامة; اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند كه خداوند به وسيلهى مردى از خاندان ما، اين موضوع را تحقق مىبخشد و او، مهدى اين امت است .» .
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون (15) » ; خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همهى اديان، غالب آيد . هر چند مشركان به اين كار راضى نباشند .
در روايت آمده كه على ( عليهالسلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: «آيا اين پيروزى حاصل شده است؟» . گفتند: «آرى . » . فرمود: كلا! فو الذى نفسي بيده! حتى لايبقى قرية الا وز ينادى بشهادة ان لا اله الا الله بكرة وعشيتا; نه! سوگند به كسى كه جانم به دست او است! اين پيروزى، آشكار نمىشود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين باقى نماند، مگر آن كه صبح و شما بانگ لا اله الا الله از آن به گوش رسد» . (16)
امام باقر ( عليهالسلام) فرمود: «ان ذالك يكون عند خرو اقر بمحمد; اين پيروزى . به هنگام قيام هدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) از آل محمد ( صلىالله عليهو آلهوسلم) خواهد بود; آن چنانكه هيچ كس در جهانى باقى نمىماند مگر آن كه اقرار به رسالت محمد ( صلىالله عليهو آلهوسلم)، خواهد كرد .»
منبع: سایت حوزه
/س
گروهى ديگر آيندىبشر را روشن مىببيند . انديشهى پيروزى نهايى و تشكيل مدينهى فاضله و حكومت واحد جهانى بر اساسى قسط و عدل، آرزوى ديرينهى ملتها و فرهنگها است تا جايى كه هر يك از طرفداران اديان الهى مىگويند، آيندهى جهان، از آن ما است و هر مذهب و ملتى، خود را پيروز نهايى مىداند و مصلح كل و سامانبخش زندگى بشر را از خود مىداند .
در اسلام، بويژه در مكتب تشيع، توجه به آينده و تشكيل حكومت واحد جهانى بر اساسى قسط و عدل تحت رهبرى امام معصوم، جايگاه خاصى دارد . در اين رابطه، سخنان بسيارى از رسول گرامى اسلامى ( صلىالله عليهو آلهوسلم) و ائمه اطهار ( عليهمالسلام) صادر شده است .
اين مسئله، در تاريخ اسلام، به نام «مهدويت» مطرح شده است و انتظار فرج، با زندگى آنان عجين گشته است و آنان دائم، در انتظار روزى نشستهاند كه آن رجل الهى و مصلح كل، يعنى حضرت حجتبن الحسن امام محمد مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) ظاهر گشته و آن حكومت واحد عدل جهانى را تشكيل دهد تا بشر به آرزوى ديرينهى خود برسد و زندگى سعادتمند و فارغ از هر نوع ظلم و ستم و دغدغهى خاطر را ببيند .
2 - قرن بيستم، در تاريخ حيات بشر، قرنى ويژه و داراى امتيازات منحصر به فرد در ميان اعصار و قرون گذشته استبشر، در اين قرن، با ابتكار و به كارگيرى نبوغ و با تكميل اختراعات و اكتشاقات خويش در زمينهى معادن و صنعت و با ساخت ماشينآلات و خصوصا استفاده از اتم، توانست صفحات عظيمى از حيرت و شگفتى را بر پهناى گيتى بر جاى گذارد، و با تسلط خويش بر بخش عظيمى از كرهى خاكى و محيط زيست، آن راتسخير كند . در اين قرن، بشر براى نخستين بار، با سفر به كرهى ماه و ساير سيارات، سير در آسمانها را شروع كرد تا به اسرار آسمانها پى ببرد در اين قرن، بهرهگيرى از رايانه، وارد زندگى بشر شد و امروزه، در تمام زمينههاى زندگى، اعم از صنعتى، كشاورزى، بهداشتى، تجارى، علمى، فرهنگى، بدون بهرهگيرى از رايانه، ادامهى مسير، ميسر نيست .
به هر حال، روند تحولات در قرن بيستم، در دههى هزار و نهصد و هفتاد ميلادى، وارد مرحلهى جديدى شد و در اواسط دههى هزار و نهصد و هشتاد، تقريبا، در تمامى زمينهها، نشان خود را بر جاى گذاشت . در دههى هشتاد ميلادى، براى رجوع به اين دگرگوينها، مفاهيمى مانند جامعهى فراصنعتى و فرا مدرن (پست مدرن) به كار مىرفت، اما در دههى نود ميلادى مفهوم «جهانىشدن» رايج گرديد و مفهوم مسلط دوران معاصر شد، به گونهاى كه امروز، همه چيز با رجوع به اين مفهوم، مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار مىگيرد .
در ظاهر، امر جهانى شدن، يعنى ره سپردن تمامى جوامع به سوى جهانى وحدت يافته كه در آن، همه چيز در سطح جهانى مطرح و نگرفته مىشود . جهانى شدن در هر زمينه، ديگر مرز جغرافيايى نمىشناسد . جهانى شدن در زمينهى اقتصادى، در هر كشورى اتفاق بيفتد، بر اقتصاد ديگران تاثير مىگذارد .
با جهانى شدن، بعد سرمايه نيز مرز ندارد . سرمايه، از يك طرف و اطلاعات در طرف ديگر، بدون مرز، مثل باد مىچرخد و به سرعت جابهجا مىشود . اينترنت و شبكههاى ماهوارهاى و خبرى، ارتباطات مستمر و همزمان را بين مردم دنيا برقرار مىكنند و دنيا به صورت دهكدهى جهانى در آمده است . (1)
امروزه، برخى اين نتيجه رسيدهاند كه سعادت و خوشبختى و زندگى فارغ از هر دغدغه، تنها در صورتى است كه همه چيز جهانى باشد و تحتحكومت واحد جهانى اداره شود و لذا تمام همتخود را بر اين گذاشتهاند كه همه چيز را جهانى سازند: اقتصاد جهانى; تجارت جهانى; فرهنگ جهانى; سياست جهانى; دهكده جهانى . بنابراين جهانى شدن، امرى حتمى و محقق يافته و يا در حال تحقق است پس بايد همه خود را با آن وفق دهند .
3 - جهانى شدن در ابعاد گوناگون خود (اقتصاد، فرهنگ، سياست، مذهب) مباحث مختلفى را مىطلبد و اين طور هم نيست كه به راحتى بتوان اقتصاد، فرهنگ، سياست، مذهبهاى مختلف را به صورت واحد جهانى درآورد و يك شبه همهى مرزها را در هم كوبيد . جهانى شدن، با چالشهاى زيادى رو به رو است (بحثهاى زيادى را مىطلبد). ما، در اين مقاله، تنها مىخواهم ببينيم «جهانى شدن با دين و مذهب، چه تناسبى دارد؟ آيا در اينجا نيز با چالشها روبرو استيا نه، همسو و همگوناند؟» .
جهاين شدن در رابطهى با مذهب و دين نيز مباحثبسيارى را مىطلبد، مانند: آثار و پيامدهاى جهانى شدن بر حيات دينى; آيندهى اديان در فرايند جهانى شدن; جهانى شدن و پويايى انتظرات از دين; جهانى شدن و حكومتهاى دينى; جهانى شدن و قلمروهاى دين; جهانى شدن و گفتوگوى اديان; بنيادگرايى و جنبشهاى ضد جهانىسازى; دينهاى محدود و دينهاى جهانى; حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) در مقايسه با جهانى شدن» است . ما مىخواهيم ببينيم «آيا جهانىشدن، همان حكومت جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) استيا غير آن؟ آيا جهانى شدن، مقدمهاى براى آن حكومت واحد استيا اساسا ربطى با آن ندارد؟ آيا با جهانىسازى و سرانجام جهانىشدن، ما را از تشكيل حكومت واحد جهانى حضتر مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) بىنياز مىكند و يا اين كه نياز بشر به آن حكومت عدل جهانى، به جاى خود محفوظ است؟ جهانىشدن با آن حكومت عدل جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) چه وجه اشتراك و چه امتيازاتى دارد؟
براى پاسخ به اين پرسشهاى، نخستبايد جهانىشدن و حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) و سپس به مقايسه و سنجش آن دو با هم بپردازيم . بنابراين، مطالب اصلى مقاله، تحت عناوين ذيل مورد بررسى قرار مىگيرد:
1 . جهانى شدن;
2 . حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) ;
3 . مقايسه و بررسى وجه اشتراك و تمايز آن دو .
جهانى شدن (1)
برخى، پا را فراتر گذاشتهاند، از حكومت واحد جهانى و پول واحد در سراسر جهان ياد مىكنند . (3)
به نظر گروهى ديگر، جهانى شدن، در حقيقت، فراتر از پديدهى كلاسيك «دولت - ملت» است . به اين معنا كه با توجه به رخدادهاى عظيم ارتباطى ورود بازيگران جديد به عرصهى بينالمللى، نفش «دولت - ملت» تا حدود زيادى كمرنگ شده است . در اين معناى از جهانىشدن، دولتها، ديگر تصميم گيرندگان اصلى در رويدادها نيستند و قدرت، در سياست جهانى، از دولتهاى محصور در مرزها به دولتهايى منتقل مىشود كه قادر به تكاپو در جهاناند .
گروهى نيز جهانى شدن را به عنوان گسترش روند رو به توسعهى تجارت جهانى دانستهاند كه اكنون بازيگرانى از جنوب نيز به آن پيوستهاند .
كاربرد اصطلاح «جهانى شدن» به دو كتابى بر مىگردد كه در سال هزار و نهصد و هفتاد ميلادى انتشار يافت . كتاب نخست «جنگ و صلح در دهكدهى جهانى» تاليف مارشال مك لوهان و كتاب دوم، نوشته برژينسكى، مسئول سابق شوراى امنيت ملى آمريكا در دوران رياست جمهورى ريگان بود . مباحث كتاب نخست، بر نقش پيشرفت وسائل ارتباطى در تبديل دنيا به دهكدهى واحد جهانى متمركز بود . در حال كه بحث اصلى كتاب دوم، دربارهى نقشى بود كه آمريكا مىبايستبراى رهبرى جهان و ارائهى نمونهى جامع مدرنسيم به عهده مىگرفت . (4)
در عمل، بيشتر توافقهاى سياسى و اقتصادى كه پس از دو جنگ جهانى خسارت بار، بين مجموع كشورهاى جهان انجام گرفته و به نوعى، زمينهساز همزيستى و همكارى بينالمللى شده است، طلايهدار تحولى بوده كه «جهانىشدن» ناميده مىشود .
اين پديده، روندى از ديگرگونى را به نمايش مىگذارد كه از مرزهاى سياست و اقتصاد فراتر مىرود و دانش، فرهنگ و شيوهى زندگى را نيز در بر مىگيرد . از اين جهت، جهانى شدن، چند بعدى است و قابل تسرى به مشكلهاى گوناگون عمل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، حقوقى، فرهنگى، نظامى، فنآورى، محيط زيست، . . . است .
بعضى از صاحبنظران، ويژگىهاى پنجگانهى زير را براى جهانى شدن مطرح كردهاند:
1 - گسترش كمپانىهاى چند مليتى; اهميتشركتها در نظام جهانى، بيش از اهميت دولتها است . به عبارت ديگر، دولتهاى ملى، جاى خود را به كمپانىهاى بزرگ چند مليتى دادهاند و كشورهاى مختلف جهان با كمپانىهاى بزرگ خود مشخص مىشوند .
2 - پيوستگى بازارهاى مالى و بورس جهانى; اين پيوستگى، آن قدر سريع است كه در سالهاى اخير، روزانه، ميلياردها دلار در بازارهاى جهانى رد و بدل مىشود .
3 - گسترش ارتباطات ماهوارهاى و شبكهاى و به دنبال آن گسترش داد و ستدهاى فرهنگى در سطح جهان; گروهى، جهانىشدن را از كانال ارتباطات و داد ستدهاى فرهنگى مىنگرند .
4 - گسترش شبكه حمل و نقل بينالمللى و كاهش شديد هزينههاى مربوط; اين امر، فرايند جهانى شدن را تسهيل كرده است و موجب شده است كه دنيا به رسميت ادغام و وحدت حركت كند .
5 - تقسيم كار گسترده، بر اساس مباحث اقتصاددانان و جامعه شناسان، اقتصاد، وقتى شكوفا و بزرگ و پيچيده مىشود كه تقسيم كار اجتماعى، در آن گستردهتر مىشود، و به همين نسبت، دنيا هم وارد تقسيم كار گستردهاى شده است . (5)
هر چند كه جهانىشدن، پديدهاى صرفا اقتصادى نيست، لكن اقتصاد، با اهميتترين بعد آن است; زيرا، در نظام سرمايهدارى كه سوداى رهبرى جهان كنونى را در سر دارد، سياست و فرهنگ - كه دو محور اصلى ديگر جهانىشدن است - تا حد زيادى تحت تاثير سياستگذارى اقتصادى قرار دارد . لذا سازمانهاى بينالمللى، عمدتا، در محور اقتصاد تنظيم شدهاند . سازمانهاى اقتصادى بينالمللى و اتحاديههاى اقتصادى منطقهاى، نظير «آ . سه . آن» ، «نفتا» ، «اكو» ، ادغام بازارهاى مالى، اتحاد پولى كشورهاى اروپايى، ادغام بانكهاى بزرگ جهان، تاسيس سازمان تجارت جهانى، آزادسازى تبادل كالا و نقل و انتقال سرمايه بين كشورها، ادغام شركتهاى توليدى بزرگ، از اين قبيلاند .
تعاريفى از جهانى شدن
ثانيا، هر كسى در مقام تعريف، بعدى از ابعاد آن را بازگو مىكند . اغلب، به بعد اقتصادى آن توجه كردهاند . به هر حال به برخى از تعاريف اشاره مىكنيم:
1 - جهانى شدن، فرايندى است اجتماعى كه در آن، قيد و بندهاى جغرافيايى كه بر روابط اجتماعى و فرهنگى سايه افكنده است، از بين مىرود و مردم به طور فزاينده، از كاهش اين قيد و بندها آگاه مىشوند . (6)
2 - «كاستل» با اشاره به عصر اطلاعات، جهانىشدن را ظهور نوعى جامعهى شبكهاى مىداند كه در ادامهى حركتسرمايهدارى، پهنهى اقتصاد و جامعه و فرهنگ را در بر مىگيرد .
3 - «جام تام لينسون» جهانىشدن را فرايند توسعهى سريع پيوندهاى پيچيده ميان جوامع و فرهنگها و نهادها و افراد در سراسر جهان معرفى مىكند .
4 - «هاروى» اين فرايند را در بردارندهى دو مفهوم فشردگى زمان و مكان و كاهش فاصلهها تلقى مىكند . در واقع، طبق اين نظر، فشردگى زمان و مكان، مهمترين ويژگى جهانىشدن است; يعنى، فاصله كم مىشود و يا از بين مىرود، و زمان لازم براى پيمودن فاصلهها كاهش مىيابد و جهان بيش از پيش كوچكتر به نظر مىرسد و انسانهها و جوامع، به طريقى به هم نزديكتر مىشوند . پس چهانى شدن، فرايندى است كه روابط اجتماعى را بسط مىدهد و در سه حوزهى اقتصاد و فرهنگو سياست، صادق است و بستر جريان اين روابط را از متن محلى به متن جهانى تغيير مىدهد . (7)
تاريخچهى جهانىشدن
البته، اين حركت، در قرون اخير، سرعتبيشتر به خود گرفته است و ديگر به صورت گذشته، كند حركت نمىكند; زيرا، با در اختيار گرفتن ابزارى مثل بخار و اختراع ماشين و وسائل ارتباط جمعى و دريايى و زمينى و هوايى و توسعهى راهها، به تدريج، كشورها، تبديل به منطقهها و حكومتهاى منطقهاى مىشوند، و چون اين جهانىشدن، در ابعاد مختلف اقتصادى و فرهنگى و سياسى، شكل مىگيرد، قهرا، بلوكها درست مىشود و معلوم است وقتى ارتباطات بشر با ماهواره و اينترنت انجام گيرد، ركتبه سوى جهانى شدن، با سرعت و شتاب بيشترى انجام خواهد گرفت .
آنانى كه به اين نحو، به سابقهى تاريخى جهانى شدن معتقدند، مىگويند، جهانىشدن، فرايندى است كه از ابتداى تارخى بشر وجود داشته و از همان زمان تاثيرات آن رو به فزونى بوده است، اما اخيرا، يك شتاب ناگهانى در آن پديدار شده است . (8)
در مقابل اين نظريه، بعضىها، مىگويند: جهانى شدن، بانوگرايى و توسعهى سرمايهدارى همزمان بوده است، اما اخيرا، در آن، شتاب ناگهانى به وجود آمده است .
بعضى را نيز عقيده بر اين است كه جهانى شدن، فرايند متاخر است كه با ساير فرايندهاى اجتماعى، نظرير فرا صنعتىشدن، فرانوگرايى يا شالودهشكنى سرمايهدارى همراه است . (9)
به نظر مىرسد كه حق، با نظر اول است . گرچه جهش و شتاب آن، همزمان به سرمايهدارى و پيداش وسائل ارتباط جمعى است . جهانى شدن، به طور نامنظم، از طريق توسعهى امپراطورىهاى مختلف قديمى و غارت و تاراج و تجارت دريايى و نيز گسترش آرمانهاى مذهبى، تحول يافته است . جهانى شدن به شيوهاى كه امروز شايد آن هستيم، از قرن پانزده و شانزده، يعنى آغاز عصر جديد، شروع شد . در اروپاى قرون وسطى، حركت جهانىشدن، بسيار كند بوده است و پس از انقلاب صنعتى است كه اين موضوع، شدت پيدا كرده است .
موافقان و مخالفان جهانى شدن
دليل موافقان
اينان، براى صحت مدعاى خود، دليلهايى دارند كه به آنها اشاره مىشود:
1 - از آغاز دههى هشتاد ميلادى، تعداد قابل توجهى از كشورها، به آن ملحق شده و يا به طور مستقيم از طريق اقتصاد بازار آزاد، از آثار آن بهرهمند شدهاند . براى مثال، گستردهى جهانى نظام سرمايهدارى، از بيست درصد سكنهى دنيا در دهه هفتاد ميلادى به ميزان نود درصد در دههى نود ميلادى رسيده است و اين اتفاق، حاكى از جذب بيشتر مردم در اقتصاد سرمايهدارى جهانى است .
2 - در شرايط كنونى، ميزان تجارت جهانى، بيشتر از دهههاى قبل است . كاهش قابل توجه در قيمت مسافرتهاى هوايى و دريايى به گسترش بيش از پيش مرزهاى تجارت جهانى منجر شده است . در اين چهارچوب . نه تنها ميزان تجرات جهانى، افزايش بىسابقه يافته است، بلكه شكل آن نيز دچار دگرديسى كامل شده است .
3 - بازارهاى مالى جهانى، رشد كرده است، اين رشد . از دههى هفتاد ميلادى، با سودآورى قابل توجه بازارهاى مالى ساحلى و گردش وسيع جريان پولى خارج از حوزهى اقتدار ملى، همراه شده است .
4 - تحرك جهانى به تحرك جمعيت كمك كرده است . پناهندگان بىشمارى به عنوان نيروى كار مهاجر قابل توجه، در جهان پراكنده شدهاند .
5 - هر چند شركتهاى چند مليتى تا دههى هفتاد ميلاد، شكلى مطلق و متصلب داشتند، اما در حال حاضر، شيوه و شكل جديدى از مؤسسههاى جهانى پيدا شدهاند كه بالبسط تجارت در سرتاسر دنيا، تحقيقات وسيعى در زمينهى توسعهى توليد در مناطق مختلف را با پذيرش سهامداران از سرتاسر جهان ممكن كردهاند .
6 - جهانى شدن، فرايندى از يك توسعهى اجتماعى است كه به تشديد خود آگاهى جهانى منجر مىشود .
7 - روند رو به رشد همبستگى اقتصادى، در آينده، منجر به وابستگىهاى اجتماعى خواهد شد .
8 - با توجه به رشد پيچيده و روز به روز ارتباطات، خود آگاهى جهانى، شدت پيدا مىكند بنابراين، نبايستى رشد شبكههاى ارتباطى جهان گستر، مثل كابلهاى تلويزيونى و شبكههاى آمارى را انكار كرد و اهميت آن را ناديده گرفت . (10)
9 - باز شدن اقتصادها و فرهنگهاى ملى در ابعاد داخلى و خارجى، رشد منطقهگرايى در پى تهديد بازار ملى كشورها، ايجاد محيطى كاملا رقابتى، تحريك احساسات ملى و محلى، رونق پيدا كردن برخى شهرها و واحدها منطقهاى به عنوان مراكز اقتصادى جهان، افزايش بهرهورى، بهبود شرايط زندگى براى عموم مردم، به طور كلى، و براى عدهاى بيش از ديگران، انتقال فنآورى به كشورهاى در حال توسعه و . . . از ديگر دليلهاى اينان است .
مخالفان
جهانى شدن فرهنگى، يعنى سيطرهى فرهنگ غربى بر ديگر فرهنگها، و اين، يعنى اوج سيرهى استعمارى .
به هر حال، در جمعبندى نهايى، آثار منفى جهانىشدن را مىتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1 - بحران دولت ملى كه منظور از آن، مسلط نبودن دولتبر منابع درامد خود و دستبرداشتن دولت از نقشهاى اقتصادى و اجتماعى خويش است . در نتيجه، جهانى شدن اقتصاد حاصل مىشود و شركتهاى چند مليتى، به نيابت از دولت ملى، به آن نقشها مىپردازند .
2 - بحرانهاى مالى كه كشورهاى گوناگون جهان، به خاطر وحدت بازار مالى و معاملات جهانى بورس دچار آن مىشوند، از ديگر آثار منفى است اولين آنها بحران ملى مكزيك در سال نود و چهار ميلادى و آخرين مورد آن، بحران مالى در كشورهاى جنوب شرق آسيا بود . اين بحرانها، تا اين تاريخ ادامه دارد
3 - پيامدهاى اجتماعى ناشى از اصلاحات ساختار اقتصادى مورد نظر مؤسسات بينالمللى، از جمله صندوق بينالمللى پول و بانك جهانى مانند گسترش بيكارى، گسترش فقر، پائين آمدن دستمزدها .
4 - تسلط فرهنگ غربى بر ديگر فرهنگها به شكل تلاش براى مسخ كردن هويت فرهنگى ملتهاى ديگر و مطرح كردن فرهنگ غربى (با جنبههاى مثبت و منفى آن) به عنوان جايگزين .
5 - موافقتنامههايى كه كشورهاى پيشرفته مطرح كردهاند كه مهمترين آنها، موافقتنامهى آزادى سرمايهگذارى است . اين موافقتنامه، به سرمايهگذارى خارجى در نقاط مختلف جهان آزادى مىبخشد، و معناى آن، تسلط كشورهاى پيشرفته بر ثروتهاى كشورهاى در حال رشد است; چون، اين كشورها، از لحاظ اقتصادى و مالى و فنآورى، هموزن و همپايه نيستند . (11)
6 - جهانى شدن، سبب كاهش اهميت كالاهاى اوليه (مواد اوليه) مىشود .
7 - جهانى شدن، به افزايش فاصله و نابرابر ميان ملتها و مناطق گرايش دارد . از اين رو به عنوان يك ساختار در دست قدرتمندان اقتصادى، آنان را قدرتمندتر و فقرا را فقيرتر مىكند .
8 - جهانىشدن، سبب به مخاطره افتادن محيط زيست مىشود .
جهانىسازى
آمريكا و قدرتهاى بزرگ ديگر، با دارا بودن توانايىهاى سياسى و اقتصادى و نظامى، در عمل، رهبرى جهانىسازى را به دست گرفتهاند و سوار بر اين جريان طبيعى جهانى شدن، مىخواهند آن را به سود خود عملى سازند . به تعبير ديگر، دارند از اين جريان طبيعى جهانى شدن، سوء استفاده مىكنند . به خاطر همين سوء استفادهها است كه در پارهى جهانىشدن، پرسشهاى بسيارى مطرح مىشود: «آيا جهانىشدن، يك پديدهى طبيعى است كه در اثر پيشرفت علم فنآورى به وجود آمده يا پديدهاى طراحى شده از سوى سرمايهدارى و سرمايهداران است؟ آيا همهى كشورها، ناگزيرند به اين جريان پيوندند يا راهى براى گريز وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پيوستن به آن، به نفع كشورهاى در حال توسعه استيان نه؟ آيا جهانىشدن يا جهانىسازى، با آموزههاى اسلام سازگار استيا ناسازگار؟» .
با دقت در ساز كارهاى جهانىشدن و جهانىسازى، روشن مىشود كه جهانىشدن، امرى طبيعى است و پيوستن به آن، مانعى ندارد، بلكه به نفع همهى كشورها است، ولى آنچه امروزه در جهان مشاهده مىشود، جهانى سازى است كه همراه با بىعدالتى و تجاوز و تحميل اقتصاد و فرهنگ و سياستخاص بر جهان است . آنچه صاحبنظران را وادار به مخالفت مىكند و مردم را عليه آن به تظاهرات وا مىدارد، جهاين كردن است نه جهانىشدن .
2 - حكومت واحد جهانى حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف)
يك شيعه، هيچ گاه از آيندهى خود نگران نيست، چنانكه اكثر متدينان به اديان نيز نگران نيستند و آيندهى بشر را تحت لواى مصلح كل، روشن مىبينند، ولى آموزههاى شيعى اين امتياز را دارد كه از روشنى و وضوح فراوان برخوردار است .
با دقت در دعوت و آموزههاى اسلام، معلوم مىگردد كه هدفاش متحد كردن ملتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بىاثر و برقرار كردن كلمهى واحد و همكارى و ارتباطى است كه ريشه و پايه آن، كلمهى توحيد و ايمان و عقيده به آن است .
اسلام مىخواهد تمام اختلافات و جدايىها را كه به نامهاى گوناگون پديد آمده، با عقيدهى توحيد از ميان بردارد . اختلافات نژادى، طبقاتى، ملى، وطنى، جغرافيايى، مسلكى، حزبى، زبانى، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتى بايد اختلافاتدينى هم، كنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: «قل تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبنيكم . . .» (12) اسلام، براى بشر، رسيدن به چنين روزى را پيشبينى كرده و در حدودى كه وظيفهى تشريع است، مقدمات آن را نيز فراهم ساخته و عملى شدن آن را موكول به آماده شدن زمينهى كامل آن كرده است .
همانطور كه در مطلب پيشين (جهانى شدن) اشاره شد، جريان اوضاع جهانى و پيشرفتهايى كه نصيب بشر در امور مادى و صناعى شده است و روابط نزديكى كه به واسطهى وسائل ارتباط كنونى با هم پيدا كردهاند، همه را به يك اتحاد واقعى و همكارى صميمانهى روحانى و برادرى حقيقى بيشتر محتاج كرده است . هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيشتر احساس مىكنيم; يعنى، آن دهكدهى جهانى كه دانشمندان غربى در قرن بيستم احتمال آن را دادهاند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تاكيد فراوان و قطعيت و حيميت، آن را خبر داده و حتى كيفيت وقوع آن و نحوهى حكومت در آن دهكدهى جهانى و رهبرى آن نظام را به طور وضوح و آشكارا، معين كرده است و خبر داده كه دين حاكم در آن حكومت جهانى، اسلام، و پيروزى از آن مستضعفان و صالحان و غلبهى ايمان بر كفر است و حاكم آن حكومت، شخصى از تبار ابراهيم و بنيره محمد ( صلىالله عليهو آلهوسلم) و فرزند زهرا و على (سلام الله عليهم) است و نام او، «محمد» و كنيهى او «ابوالقاسم» و لقب او، «قائم» است .
اينك به برخى از آيات و روايات اين مضوع و اين كه «روزى خواهد آمد كه دين غالب در روى كرهى زمين، دين اسلام است» و «پيروزى از آن مستضعفان است» و «صالحان وارث زميناند» و «در همهى جاى كره زمين، عدل حاك خواهد شد» و «اين كه همهى دينها در عصر ظهور حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) خواهد بود» ، اشاره مىكنيم و تفصيل آن را به كتب مفصل وا مىگذاريم .
«ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (13) ; در زبور داوود نوشتهايم كه صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد .
در تفسير مجمع البيان طبرسى، ذيل اين آيه، از امام باقر ( عليهالسلام) نقل شده كه آن حضرت فرمود: «وهم اصحاب المهدي في آخرالزمان; آنان، همان ياران حضرت مهدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) در آخرالزماناند» .
«وعد الله الذين آمنو فيكم وعملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا . . .» (14)
در اين آيهى شريف، سه وعدهى صريح به مؤمنان وارسته و داراى عمل صالح داده شد است:
1 - استخلاف در زمين; يعنى، حكومت، در كل كرهى زمين . به عنوان نمايندگى خدا كه حكومتحق و عدالت است .
2 - تمكين دين; يعنى، نفوذ معنوى و حكومت قوانين الهى بر تمام پهنهى زمين .
3 - تبديل خوف به امنيت; يعنى، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى و جايگزاين شدن امنيت كامل و آرامش در همهى روى زمين .
در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زنى العابدين ( عليهالسلام) نقل شده كره فرمود: «هم - والله! - شيعتنا اهل البيتيفعل الله ذالك بهم على يدى رجل منا وهو مهدى هذه الامة; اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند كه خداوند به وسيلهى مردى از خاندان ما، اين موضوع را تحقق مىبخشد و او، مهدى اين امت است .» .
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون (15) » ; خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همهى اديان، غالب آيد . هر چند مشركان به اين كار راضى نباشند .
در روايت آمده كه على ( عليهالسلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: «آيا اين پيروزى حاصل شده است؟» . گفتند: «آرى . » . فرمود: كلا! فو الذى نفسي بيده! حتى لايبقى قرية الا وز ينادى بشهادة ان لا اله الا الله بكرة وعشيتا; نه! سوگند به كسى كه جانم به دست او است! اين پيروزى، آشكار نمىشود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين باقى نماند، مگر آن كه صبح و شما بانگ لا اله الا الله از آن به گوش رسد» . (16)
امام باقر ( عليهالسلام) فرمود: «ان ذالك يكون عند خرو اقر بمحمد; اين پيروزى . به هنگام قيام هدى (عجلاللهتعالىفرجهالشريف) از آل محمد ( صلىالله عليهو آلهوسلم) خواهد بود; آن چنانكه هيچ كس در جهانى باقى نمىماند مگر آن كه اقرار به رسالت محمد ( صلىالله عليهو آلهوسلم)، خواهد كرد .»
منبع: سایت حوزه
/س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}